گزیده و خلاصه شده سخنراني:

 «مسعود رجوي در ورزشگاه امجديه تهران

«۲۲ خرداد ۱۳۵۹»

آزادي، ضرورت دوام انسان در مقام انساني است

مسعود رجوي در ميان ابراز احساسات پرشور بيش از200هزار تن كه در ورزشگاه امجديهٌ تهران گرد آمده بودند، و با توفان شعارهايي نظير «خلق جهان بداند مسعود معلم ماست»، «رجوي، رجوي، خدا نگهدار تو!»،«خون حنيف مي‌جوشد، رجوي مي‌خروشد!» که تا دقايقي چند، مجال آغاز سخن را به او نمي‌داد. در سخنراني تكاندهنده ای از جمله گفت:

مادرها، پدرها، خواهران و برادران ـ جمع شديم براي يادبود تازه‌ترين شهيدان خلق. پس‌فردا هم هشتمين سالگرد شهادت مجاهد قهرمان رضا رضايي است… ضمناً آمده‌ايم بپرسيم كه ديگر حالا چرا؟ در نظام جمهوري اسلامي چرا؟ و اين‌كه تكليف ما با اين اوضاع چيست؟ و خلاصه چه بايستي بكنيم؟ هنوز خون كارگر مجاهد شهيد عباس عماني كه در جريان انتخابات رياست‌جمهوري به‌جرم پخش اوراق تبليغاتي به‌شهادت رسيده بود، نخشكيده بود كه خبر شهادت و اعدام برادران عسگري را شنيديم و برادر ديگري از همين خانواده كه به زندان رفت…

اوايل اسفند برادر ما عين‌الله پورعلي (معلم روستايي) در حملهٌ چماقداران به دفتر مجاهدين در قائمشهر شهيد شد…

23فروردين، برادر كارگر ما رضا حامدي كه قبل از انقلاب، حزب رستاخير خمين را منفجر كرده بود و حالا مغازهٌ كتابفروشي طالقاني را داير كرده بود، به‌ضرب 6گلوله شهيد شد.

30فروردين خواهر كوچك ما نسرين رستمي، 13ـ14 ساله، در شيراز به‌ضرب گلوله از پا افتاد.

31فروردين در مشهد يكي از ارزشمندترين برادران ما، شكرالله مشكين‌فام، كه همين حالا فرزند سه‌ساله‌اش را در بغل من ديديد، به‌ضرب گلولهٌ ژ‌ـ‌3 در محل دفتر مجاهدين در مشهد به‌شهادت رسيد. ماجرا را از دانشگاه تحت عنوان انقلاب فرهنگي شروع كردند و تعدادي هم ساطور به‌دست و بعد كشانده بودند به مركز مجاهدين و بعد هم ژ‌ـ‌3…

سوم ارديبهشت، برادر ما، احمد گنجه‌اي در رشت در خيابان تختي به‌ضرب گلولهٌ نامردماني كه از تهران براي انقلاب فرهنگي رفته بودند، به‌شهادت رسيد، و باز هم جنگل سرسبز گيلان خون‌فام شد. در اين فواصل، آتش‌زدن، ريختن، سوختن، مجروح‌كردن، در بسياري شهرها فراوان داشتيم.

19ارديبهشت، در درگز، يك قاصدك جوان ديگر، برادر كوچك «مجاهد»فروش، جليل مرادپور، دانش‌آموز سالهاي اول دبيرستان، به ضرب دشنه‌يي كه در قلبش فرو كردند در خون غلتيد.

11ارديبهشت، در جريان تهاجم چماقدارها به ترمينال خزانه چشم خواهر 15سالهٌ ما پروين صادقي را از حدقه درآوردند.

14ارديبهشت، يك قاصدك جوان ديگر آزادي، يك «مجاهد»فروش در اصفهان مورد اهانت و گستاخي و تهاجم چماقداران و اوباش قرار گرفت. يك درجه‌دار آزاده و غيرتمند، يك انسان شريف، يك رادمرد ارتشي به‌نام سياوش شمس، به‌دفاع از او برخاست، ولي دشنه به قلب خودش نشست و شهيد شد.

برادر ديگر ما حجت ابراهيمي در اردبيل كه چشمش را از حدقه درآوردند. واي كه ما براي بينايي خلقمان چه چشمهايي را بايستي از دست بدهيم. شمعهايي از چشم بايستي فراراه خلق بر‌افروخت. از چشم بهترين فرزندانش. بسوزيد اي شمعها، بچرخيد اي پروانه‌ها، اي پروانه‌هاي آزادي؛ شما خون‌بهاي بهاران راستين انقلاب را بايد بپردازيد! و حالا اين فصل لاله‌ريزان شماست.

بعد در 7خرداد، در اردبيل نوبت به برادر ديگري رسيد. احد عزيزي، معلم روستا… و بعد هم آخرين شهيد در روز 19خرداد. به‌به، عجب شهيدي، يك نوگل محمدي ديگر پرپر شد. ناصر محمدي. سلام بر محمد! يك مهدي رضايي ديگر، درست 18ساله. دانش‌آموز هنرستان صنعتي از جنوب شهر.

…‌‌واي بر سنگدلان… ولي، ولي، ولي، تاريخ سير تكامل خود را طي خواهد كرد و سرانجام معلوم خواهد شد كه ظالم كيست و مظلوم كيست. بله ما تا ابد اين كلام ناصر را به‌ياد خواهيم داشت. حالا [اشاره به سمتي كه مزدوران روي ساختمانهاي اطراف امجديه در حال شليك بودند] گلوله‌ها بباريد، ما هم، سينه‌هايمان را سپر خواهيم كرد .

… بله، ستارگان ما برآنند، تا در فلك اجتماعي و سياسي اين ميهن طرحي نو دراندازند، طرحي عاري از طبقات، عاري از بهره‌كشي، عاري از جهل، ناداني، اختناق و زنجير.

و راستي مگر بعثت انبيا كه همين ديروز عيد مبعث را جشن گرفتيم، جز به‌خاطر اين چيزها بود؟ و حالا بگو كه باز هم ببارند. بله مادرها و پدرها! اندوهگين نباشيد، بالاخره چماقدارها، پاسداران شب، ريشه‌كن خواهند شد. اما بگذاريد بپرسم، بگذاريد در رابطه با اين‌همه گلها و استعدادهايي كه پرپر شده بپرسم، بپرسم كه "و اذا الموؤدة سئلت بايّ ذنب قُتلت"  به كدامين گناه كشته شدند؟ كدام گناه؟

علماي شريعت! رجال دولت! وكلاي مجلس! اصناف! بازاريها! مطبوعات! راديو تلويزيون! كه مي‌گوييد در خط انقلاب هستيد، آخر چرا ساكتيد؟

پس گلوله و گاز اشك‌آور براي چيست؟. و به‌خدا قسم اگر كسي فكر كند كه ما از گلوله و گاز اشك‌آور مي‌ترسيم، هيهات! هيهات!… آهاي كجا هستند آنهايي كه مي‌گفتند و مي‌گويند پيشواي ما علي است؟ اگر منظور شما از علي، اميرالمؤمنين علي است كه وقتي شنيد گوشواره را از گوش زن غيرمسلمان درآوردند، فرياد زد. وقتي شنيد آن زن نمي‌توانسته از خود دفاع كند، و صدا به اعتراض و دادخواهي بلند مي‌كرده و پاسخي نمي‌شنيده، و وقتي شنيد كه آن مهاجمين به‌خصوص در مقابل اين بدكاريشان زخمي هم نشده و جزايشان را نپرداخته‌اند، فرياد زد: «"فلو انّ امرءاً مسلماً مات من بعد هذا اسفاً ما كان به‌ملوماً»‌اگر مرد مسلماني از شنيدن اين خبر از اسف و اندوه بميرد، ملامتي بر او نيست. سزاوار است كه بميرد.…بل كان به‌عندي جديرا" در نزد من سزاوار است، اگر آن غيرتي در جامعه نيست كه جلو اين كار را بگيرد، مرگ سزاوارتر است.

فيا عجبا! عجبا "والله يميتُ القلب و يجلب‌الهمّ"2… به‌خدا قلب آدم مي‌ميرد از اندوه… تازه گوشواره را از گوش دختر غيرمسلمان درآوردند، ولي شما چطور است، چطور است كه چشم دختر مسلمان را از حدقه درمي‌آورند، دست مادر شهيد مسلمان را مي‌شكنند، دم بر‌نمي‌آوريد؟ آخر تا كي؟ دم زدن صوري از اسلام تا كي؟ مگر حضرت علي فقط به كلام مي‌گفت اسلام و قسط؟ فيا عجبا! عجبا! مي‌گوييد ما مسلمان نيستيم، آخر علامت اسلام چيست جز شهادتين؟ اشهد ان لااله‌الاالله، محمداً رسول‌الله! فيا عجبا! عجبا! مجاهد خلق بايد بيايد و شهادتين بگويد، باز هم بگوييد: اشهد ان لااله‌الاالله، اشهد‌ان محمداً رسول‌الله، اشهد ان امير المؤمنين علياً حجت‌الله.

 بگذاريد بشنوند، همه، بلند‌تر بگوييد! (تكرار شهادتين توسط جمعيت) ها چه شد گلوله‌ها؟! [اشاره به سمت مزدوران]

 فيا عجبا! عجبا! اگر كساني كه به‌قول پدر طالقاني راه جهاد اسلامي را گشودند و دلدادهٌ مكتب قرآن بودند، مسلمان نيستند، پس بياييد مسلماني را تعريف كنيد. گو اين‌كه قسط و عدالت در اسلام كه مسلمان و غيرمسلمان نمي‌شناسد. ولي باشد، باشد، مي‌گوييد مسلمان نيستيم، باشد. لااقل بر ذمهٌ اسلام هم نيستيم! فيا عجبا! عجبا!… اما بگذاريد من امروز تصريح بكنم، امروز هر‌چه سر و دست مجاهد و چشم مجاهد را كوردلان دربياورند و بشكنند، ممكن است كسي به آنها چيزي نگويد، اگرچه باز هم شلاق را بر بدن ما آشنا بكنند. اگرچه به‌رغم صدها بار شكايت، اعتراض و تقاضاي رسيدگي تا اين ساعت هيچ رسيدگي جدي ما در اين مورد نديديم. اما يك چيزي مي‌خواهم بگويم. يقين كنيد، يقين كنيد كه هر دستي كه از مجاهدين بشكند، ده دست به آنها افزوده مي‌شود و هر چشمي كه از حدقهٌ مجاهدين بيرون بيايد صد چشم بيناشدهٌ ديگر به آنها افزوده مي‌شود. و هر قلبي كه از مجاهد پاره كنيد و سري كه بشكنيد هزار قلب و سر ديگر پربركت به جايش خواهد نشست. اين منطق انقلاب است. اين منطق توحيد است، منطق تكامل است، منطق اسلام است، و منطق راه خدا و راه خلق است. مگر نيست كه به‌قول قرآن، مثل آنها كه در راه خدا انفاق و فديه مي‌كنند، "كمثل حبه انبتت سبع سنابل في كل سنبلة مأته حبة والله يضاعف لمن يشاء والله واسع عليم"  همانند دانه‌يي است كه هفت خوشه مي‌روياند و در هر خوشه‌يي صد دانه و خدا چندبرابر مي‌كند براي هر كه بخواهد كه خدا گشايش‌دهندهٌ عليم است. پس اي مادران شهدا! اي خواهران شهدا! "فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هوالفوز العظيم )،  بشارت باد به شما براي اين خريد و فروشي كه كرديد. اين همان رستگاري بزرگ است. بله در مقابل هر دست، ده دست، هر چشم، صدچشم، هر سر و قلب، هزارتا، بله مادران شهدا، به‌جاي هر فرزند، شما حالا در سراسر كشور، هزاران فرزند داريد .

حالا بگذار هر‌چه مي‌خواهند عليه ما توطئه بكنند، شلاق و ژ‌ـ‌3 بكشند و ما هم‌چنان مانند سيدالشهدا فرياد مي‌زنيم: "ان كان دين محمد لا يستقم الا بقتلي، فيا سيوف خذيني"3    اگر دين محمد جز با عبور ما از جادهٌ خون، استوار و مستقيم و راست نمي‌شود، پس اي گلوله‌ها، [اشاره به سمت تيراندازي مزدوران] بگيريدم 

…‌‌جالب است بعضي وقتها بعضي از آقايان راه مي‌افتند گوشه و كنار كشور تا زمينهٌ چماقداري را آماده كنند،مي‌گويند كه حرف نزنيد تا چماق نخوريد، مي‌گويند كه ميليشياي مجاهدين دروغپرداز است. ولي ما مي‌گوييم هر‌چه مي‌خواهيد چماق بزنيد، گاز اشك‌آور و گلوله. سر مويي از حقوق قانونيمان كوتاه نمي‌آييم…‌‌هر كس كه بخواهد آزاديهاي انساني، انقلابي و اسلامي را محدود بكند، نه اسلام را شناخته، نه انسان را و نه انقلاب را.  آزادي، ضرورت دوام انسان در مقام انساني است. والا با حيوانات كه فرقي ندارد. والا مسئوليت و وظيفه‌يي ندارد، والا دنياي انساني به جهان حيواني تنزل خواهد كرد. بنابراين، باز هم تاوانش را خواهيم پرداخت.

هر كه در اين بزم مقرب‌تر است                  جام بلا بيشترش مي‌دهند

ما به رزم آزادي آمده‌ايم، نه به بزم آزادي، به رزم اسلام و انقلاب آمده‌ايم… و البته يقين داريم، يقين داريم كه به حكم خدا، بنا به همهٌ سنن تكامل، به حكم تاريخ، سرانجام در پس همهٌ فراز و نشيبها، اين خلقهاي درزنجير جهان و از‌جمله خلق قهرمان ايران است كه بر تمام دشمنان دروني و بيروني خود پيروز خواهد شد صبح پيروزي نهايي چه وجد‌انگيز و شيرين است! "والليل اذا عسعس والصبح اذا تنفس"… سلام بر خلق. سلام بر آزادي. متشكرم».

(مجاهد شمارهٌ 87  ـ  24خرداد1359)