برگزیده و خلاصه شده ازکتاب:

 « ارتش آزادیبخش ملی ایران خرداد 13۷۴»

ارتش آزادیبخش چرا و چگونه؟

اولین و شاید آخرین سؤالی که در پیش روی مقاومت قرار دارد این‌است که رژیم خمینی را چگونه می‌توان سرنگون کرد؟ تا آن‌جا که به این مقاومت و سازمان محوری آن مجاهدین خلق مربوط می‌شود آنها در صاعقهٌ حمله‌های برق‌آسای خود رژیم ضدبشری را بی‌آینده کرده و ضربه‌های جانانه‌یی بر سراپای آن وارد کرده‌اند.

شاه پس از سرکوب تظاهرات و قیامهای مردمی مانند  قیام 15خرداد42، توانست رژیم خود را تثبیت نماید، ‌اما خمینی پس از سرکوب تظاهرات 30خرداد نه‌تنها نتوانست رژیمش را تثبیت کند بلکه به یمن وجود مقاومت و سازمان پیشتاز مجاهدین خلق و این‌که این سازمان بلافاصله ولو به قیمت حرکت عاشوراگونه ، مسئولیت تاریخی خویش را به شایسته‌ترین وجه انجام داد، رژیم خمینی بی‌آینده و بی‌ثبات شد و حتی تا ماهها در لاک دفاعی قرار گرفت.

اما با این وجود فقط زمانی تعادل به نفع انقلاب خواهد چرخید و رژیم سرنگون خواهد شد که مردم بتوانند به‌طور وسیع  وارد میدان عینی مبارزه شوند. مثلاً اگر سالهای اول مقاومت را در نظر بگیریم؛به رغم این که رژیم  ‌هیچ‌گونه مشروعیتی ندارد، به رغم این که شعار«مرگ بر خمینی» با استقبال وسیع توده‌های مردم مواجه شده  است، و آنها خواستار سرنگونی رژیم هستند و به‌رغم این‌که مردم رنجدیده در تمامی زمینه‌ها از ستم آخوند‌های جنایتکار جانشان به لب رسیده  اما آنها هنوز به میدان سرنگونی نیامده‌اند. چرا؟ 

پاسخ این سؤال را در بحثهای قبلی و از جمله در جریان تظاهرات مسلحانهٌ «مرگ بر خمینی» به‌وضوح دیدیم. «قهر عریان» و «اختناق مطلق» رژیم که توسط ماشین نظامی سرکوب به اجرا درمی‌آید مانع حرکت و به میدان آمدن مردم است. پاسداران، بسیجی‌ها، کمیته‌ها و سازمانهای رنگارنگ اطلاعاتی و سرکوبگر،  اجزای مختلف این ماشین سرکوب و عاملان مستقیم قهر عریان رژیم در برابر مردمند. کمااین‌که شکنجهٌ بی‌امان و اعدامهای وحشیانهٌ  جمعی با هدف نابودی نسل مجاهد و مبارز در این میهن، وجه دیگری ازهمین قهر عریان است که دستگاه قرون‌وسطایی زندانهای عریض و طویل رژیم در سرتاسر ایران به این جنایت فوق تصور اشتغال دارند و در اساس  هدف رژیم از به‌وجودآوردن  این ارگانهای متعدد که  بودجه‌های کلانی برای فعالیت آنها اختصاص داده ، چیزی جز محکم‌کردن و بالابردن هر چه بیشتر دیوار اختناق در برابر مردم و در داخل جامعه نیست. بدین‌ترتیب پاسخ سؤال مطرح‌شده به‌وضوح روشن می‌شود: برای به میدان آوردن مردم باید «دیوار اختناق» را درهم‌شکست.

اما آیا دیوار اختناق از درون جامعه و در زیر حاکمیت رژیم قابل شکستن است؟ یعنی آیا سازمان مجاهدین  حتی با شدیدترین جنگ شهری که به‌هرحال خصلت چریکی داشت، قادر بود چنان ضربه‌یی به ماشین سرکوب و اختناق وارد آورد که این دیوار شکاف بردارد؟

پاسخ این سؤال منفی است چرا که نیروهای متفرق مقاومت هرگز نمی‌توانند در زیر حاکمیت اختناق به یکدیگر بپیوندند، ‌تمرکز نیرو به وجود آورند و سازمان کاری را تشکیل دهند که قادر باشد ضربه‌های بزرگ و کاری به دیوار اختناق وارد کند. بنابراین دیوار اختناق را نمی‌توان از داخل جامعه شکست. اکنون سؤال این است که چه کسی، چگونه و از کجا این دیوار را می شکند؟ طبعاً این وظیفه را مقاومت ایران در دستور کار خود قرار داده است.

اما راه‌حل این است که مقاومت، ‌ماشین نظامی در اختیار داشته باشد که در لحظهٌ مناسب وارد عمل شود و قادر باشد چنان ضربه‌یی به رژیم بزند که منجر به شکافته‌شدن دیوار اختناق گردد. در چنین شرایطی است  که حضور مردم در صحنهٌ نبرد و خیزش آنها به‌منظور سرنگونی رژیم تداوم  خواهد یافت.  اما  این ماشین نظامی به‌طور قطع  نه در داخل کشور بلکه در بیرون حاکمیت رژیم می‌تواند  شکل بگیرد. ارتش آزادیبخش ملی، پاسخ به این نیاز استراتژیکی است.

ممکن است در این‌جا سؤال شود که پس چرا در اواخر حکومت شاه بدون  نیاز به یک ارتش که از خارج حاکمیت رژیمش به اختناق موجود ضربه بزند امکان قیام عمومی و ریختن مردم به خیابانها به‌وجود آمد؟

در پاسخ به این سؤال باید به این نکته توجه کنیم که رژیم شاه  تکیه‌گاه  دیکتاتوریش حمایت همه‌جانبهٌ آمریکا بود که از کودتای 28مرداد علیه دولت قانونی دکتر محمد مصدق آغاز شده بود. به همین دلیل وقتی در زمان کارتر سیاست خارجی آمریکا بر این تعلق گرفت که شاه را  برای اجرای حقوق بشر تحت فشار بگذارد و حمایت خود را  از شاه مشروط به آن بکند، شاه عقب‌نشینی کرد و بدین‌ترتیب طلسم ساواک ترک برداشت و دیوار اختناق درهم شکست.

اتفاقاً‌خمینی با استفاده از همین تجربه بود که درس آموخت و با  وحشیانه‌ترین نوع سرکوب و اعدامهای بی‌سابقه، کوچکترین روزنهٌ تنفس و فضای باز سیاسی باقی  نگذاشت و سعی کرد از موضع قرون‌وسطایی، رژیمش را تا آن‌جا که امکان دارد از مشروط‌بودن و احترام‌گذاشتن به پرنسیپها و معیارهای بین‌المللی در  زمینهٌ حقوق بشر دور نگهدارد. اما  تکیه‌گاهی که برای سرکوب انتخاب کرد، جنگ‌افروزی و صدور تروریزم بود. به این معنا که با تکیه به جنگ خارجی امکان سرکوب تمام‌عیار داخلی را برای رژیمش فراهم کرد.

و اگر امروز می‌بینیم که پس از آتش‌بس، رژیم نمی‌تواند به‌رغم مشکلاتش، از تروریزم در سطح بین‌المللی و صدور بنیادگرایی و ماجراجوییهای مرزی در رابطه با عراق دست بردارد دلیلش این است که به خوبی می‌داند کوتاه‌آمدن از صدور تروریزم و بنیادگرایی همان و کند‌شدن سلاح سرکوب در داخل همان.‌ رژیم به‌رغم تمامی مشکلات اقتصادی و اجتماعی که دارد، می‌داند که اگر یک گام در تروریزم و بنیادگرایی عقب‌نشینی کند می‌تواند لااقل امتیازات جدی اقتصادی در سطح بین‌المللی به دست آورد ولی قادر نیست که چنین انعطافی نشان دهد. مانند کسی است که دست و پایش در تارهای تنیده توسط خودش گیر افتاده باشد.

به این ترتیب بیشتر روشن می‌شود که در رابطه با رژیم خمینی، شکستن دیوار اختناق تنها و تنها توسط یک بازوی نظامی قوی امکان‌پذیر است.

جنگ، جنگ، تا‌…

ارتش آزادیبخش ملی ضرورت سرنگونی رژیم خمینی است. ‌اما از آن‌جا که پیش‌فرض بحث این است که این ارتش از بیرون حاکمیت رژیم به دیوار اختناق ضربه بزند، لاجرم می‌بایستی در منطقه‌یی و خاکی خارج از ایران شکل بگیرد و مستقر شود. چرا که ما در داخل کشور منطقهٌ آزادشده نداریم و نمی‌توانیم داشته باشیم. هم‌چنان‌که قبلاً‌اشاره کردیم در زیر حاکمیت رژیم امکان تمرکز نیروهای مقاومت که لازمهٌ تشکیل ارتش است وجود ندارد. پس برای استقرار ارتش آزادیبخش می‌باید خاکی خارج از حاکمیت که امکان عملی کار نظامی در آن وجود داشته باشد انتخاب شود. در این میان تنها نقطهٌ امکان‌پذیر مرز ایران و عراق است. اما درست در همین‌جاست که معادلهٌ سیاسی تشکیل ارتش آزادیبخش پیچیده می‌شود. چرا که رژیم خمینی با گستردن طلسم جنگ‌افروزانهٌ خود تمامی راهها را بسته و جامعه را قفل کرده است. خمینی با دامن‌زدن به جنگ و پرهیز از صلح هدفهای مشخصی را برای ادامهٌ ماندگاری خود دنبال می‌کند. او با تکیه بر اهرم جنگ، مردم را از هرگونه تحرک،  مقاومت و اعتراضی بازداشته، بر سرکوب گستردهٌ داخلی سرپوش گذاشته و مخالفین را نیز به عنوان ستون پنجم عراق قلمداد می‌نماید. او به‌علاوه تمامی تضادها و مشکلات درونی خویش را نیز که توان حل هیچ‌کدام از آنها را ندارد به بهانهٌ جنگ لاینحل گذاشته و از پرداختن به آنها طفره می‌رود. درست به همین دلیل خمینی جنگ را «موهبت الهی»  وصلح را  «دفن اسلام»! خوانده است. او از «آتش‌بس» نیز به عنوان جرعهٌ سمّ  رژیمش نام می‌برد. شعار استراتژیکی خمینی «جنگ جنگ تا پیروزی»  است. رژیم خمینی به هیچ قیمت حاضر نیست از سیاست جنگ‌طلبانهٌ خود دست بردارد. تا آن زمان  بیش از یک میلیون نفر را در تنورجنگش ریخته، 50شهر را  ویران کرده، یک هزار میلیارد دلار خسارت وارد کرده و بدون کمترین توجه به جان و زندگی و دارایی مردم و سرنوشت میهن، و با شعارهایی از قبیل فتح قدس از طریق کربلا تصریح میکرد تا یک خانه در تهران سالم باشد به جنگ ادامه خواهد داد. علاوه بر آن با دجالیت و عوامفریبی تمام و با  به‌راه‌انداختن تبلیغات گسترده سعی می‌کرد  جنگ رژیمش با عراق را جنگ اسلام و کفر و جنگ میهن‌‌پرستانه قلمداد کند.

در چنین شرایطی چگونه می‌توان ارتش آزادیبخش را در مرزهای ایران و عراق برپا کرد؟!

سیاست انقلابی صلح

 آزادی شعار پایه و مضمون اصلی نبرد مقاومت ایران با استبداد مذهبی و قرون‌وسطایی خمینی است. اما اکنون که رژیم خمینی با سیاست جنگ‌طلبانهٌ خود، تمامی راهها را بسته و در پناه همین سیاست ضدمردمی و در زیر پرچم «جنگ ضدمیهنی» ماشین غول‌آسای سرکوب و اختناقش را نیز گسترش داده است، شعار صلح به‌طور رسمی در کنار آزادی، شعارهای مقاومت ایران را تشکیل می‌دهد. به عبارت دیگر «صلح» جبههٌ جدیدی است که مقاومت ایران در برابر رژیم خمینی می‌گشاید. پیش‌بردن شعار صلح و درهم‌شکستن شعار دجالانهٌ «جنگ جنگ تا پیروزی» و «قدس از طریق کربلا»،ضمناً ‌راهگشای سیاسی ارتش آزادیبخش هم هست. ارتشی که تنها ابزار کارآمد مقاومت برای درهم‌شکستن طلسم جنگ‌طلبی و  دیوار اختناق و تدارک سرنگونی رژیم ضدبشری است.

اما شعار صلح به تنهایی و بدون حمله به شعار جنگ نمی‌تواند کارساز باشد و به راهگشاییهای عملی منتهی گردد. مسئول شورای ملی مقاومت در پیام تودیع خود به هنگام عزیمت به خاک عراق گفت: «دم ‌زدن از صلح کافی نیست،‌باید سرچشمهٌ جنگ را کور کرد…»

آری خمینی با دجالگری، جنگ رژیمش با عراق را جنگ مقدس جلوه می‌داد و به این ترتیب هر نوع مبارزه‌یی با رژیمش را نامشروع قلمداد می‌کرد و هر نوع اقدامی در جهت صلح با عراق را ضداسلامی و ضدمیهنی و نزدیکی به دشمن می‌خواند. و به این ترتیب قبل از هر چیز خودش را که دشمن اصلی مردم بود درمی‌برد. متقابلاً مقاومت، پس از تخلیهٌ خا ک ایران از قوای عراقی، با شجاعت و سرافرازی جنگ را ضدمردمی و ضدمیهنی خواند و گفت که این فقط خمینی و رژیم او است که دشمن اصلی مردم ایران است. مقاومت بدین‌ترتیب با افتخار تمام پرچم صلح را برافراشت و ماهیت جنگ‌افروز رژیم خمینی را در صحنهٌ داخلی افشا، و طلسم جنگ‌طلبی خمینی را درهم شکست. در صحنهٌ بین‌المللی نیز شعار صلح مقاومت از حمایت گسترده‌یی برخوردار شد و رژیم جنگ‌افروز خمینی هر روز منزوی‌تر گشت. از جمله باید از یک جنبش جهانی همبستگی با مقاومت ایران نام ببریم که در حمایت از طرح صلح شورای ملی مقاومت شکل گرفت و حمایت بیش از 5 هزار شخصیت برجستهٌ بین‌المللی را  نصیب مقاومت ایران نمود. این همبستگی نیرومند موارد زیر را در بر می‌گرفت:

*  3500نمایندهٌ‌ پارلمان که قریب 500میلیون مردم جهان را نمایندگی می‌کنند.

*  دهها رئیس پارلمان و صدها رهبر فراکسیونهای پارلمانی

*  دهها اتحادیهٌ بزرگ کارگری که دهها میلیون کارگر را نمایندگی می‌کند.

*  11 رئیس و رهبر بین‌الملل احزاب دموکرات مسیحی، لیبرال و سوسیالیست

*  60 وزیر و معاون وزیر

*  100رئیس و رهبر حزب

*  210نمایندهٌ پارلمان اروپا و 48عضو شورای اروپا

میوهٌ استراتژیکی صلح

در عرصهٌ استراتژیک اما،  پیشرفت شعار صلح، ‌راه را برای ارتش آزادیبخش باز کرد. و درست به همین دلیل است که ازموقعی که برای اولین بار شعار صلح توسط مقاومت ایران طرح شد و مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت با جسارتی انقلابی و میهن پرستانه پرچم صلح را برافراشت، تا آن‌گاه که شورای ملی مقاومت وارد روند صلح با عراق شد. و از آن روز که ارتش آزادیبخش ملی پا به عرصهٌ وجود گذاشت و در جوار خاک میهن مستقر شد تا امروز که این ارتش آمادگی تمام‌عیار خود را برای سرنگونی رژیم بازماندهٌ خمینی اعلام کرد، علاوه بر رژیم،‌ تمامی دم و دنبالچه‌های خمینی و اضداد انقلاب نوین ایران و بقایای شاه و ساواک،  یعنی همانها که در حاکمیت دموکراسی در ایران، مرگ تاریخی خود را می‌بینند فریاد «واایرانا»یشان به آسمان رفت و انواع و اقسام برچسبهای خمینی‌پسندانه را به مقاومت ایران نسبت دادند.

اما مقاومت ایران، از آن‌جا که پیشاپیش، شعار انقلابی صلح را اعلام و آن را در سطح داخلی و بین‌المللی تثبیت کرده بود،  و از آن‌جا که با برداشتن گامهای جدی،‌بهای این سیاست را پرداخته بود، توانست  در شرایط مناسب و با سرفرازی سیاسی به نیاز استراتژیک تشکیل ارتش آزادیبخش پاسخ مثبت دهد و به تأسیس  آن اقدام نماید.

گامهای استوار

شهریور 1359: جنگ ایران و عراق با اشغال قسمتهایی از خاک کشورمان توسط عراق شروع شد.‌این اشغال  پس از زمینه‌سازیها و تحریکاتی بود که رژیم خمینی علیه عراق انجام داده بود.‌خمینی از این جنگ  به‌عنوان تکیه‌گاه حیاتی برای سرپوش گذاشتن بر جنگ اصلی خود  با مردم و مقاومت ایران استفاده می‌کرد.

پائیز 1359: سازمان مجاهدین در صفوف مستقل علیه قوای عراقی وارد جنگ شد.

زمستان 1360:  شورای ملی مقاومت در جریان اولین اجلاسیهٌ خود، پایان دادن فوری به جنگ ایران و عراق را به‌عنوان مادهٌ 2 وظایف مبرم دولت موقت درنظر گرفت و تصویب کرد.

خرداد 1361: عراق قسمت اعظم خاک ایران را تخلیه کرد و به صراحت آمادگی خود را برای بازگشت به پشت مرزهای بین‌المللی و پذیرش صلح عادلانه اعلام کرد.‌ اکنون دیگر صلح عادلانه از هر نظر در دسترس بود و این تنها خمینی بود که بر ادامهٌ‌ جنگ اصرار می‌ورزید. شورای ملی مقاومت از این پس جنگ را ناعادلانه و غیرمشروع و علیه منافع عالیهٌ مردم ایران تشخیص ‌داد. یک نظرسنجی گسترده از درون جامعهٌ‌ ایران نشان می‌داد که مردم ایران خواهان صلحند و از ادامهٌ‌ جنگ تنفر دارند. براساس این نظرسنجی که از اواخر تابستان1361 در ایران شروع شد و در پائیز همان‌سال نتایجش جمعبندی شد،‌ 83درصد مردم ایران تنفر و انزجار خود را از جنگ و ادامهٌ‌ آن ابراز کردند،  7درصد از جنگ طرفداری کردند و 10درصد موضع بیطرف و ممتنع نشان دادند.‌ نظرسنجیها در عین حال به‌خوبی نشان می‌داد که خمینی تا چه اندازه از عامل جنگ برای قفل کردن جامعه و منجمدکردن اوضاع منطقه‌یی و بین‌المللی بهره گرفته است. او بدین‌وسیله مانع بروز آثار مقاومت در ابعاد گستردهٌ اجتماعی شده است.

پائیز 1361: شورای ملی مقاومت بررسی راههای عملی علیه جنگ و در راستای سیاست صلح را در دستور کار خود قرار داد. کمیسیون صلح شورای ملی مقاومت از پائیز61  کار تدوین «طرح صلح» را آغاز کرد.‌از سوی دیگر شورا تصمیم گرفت از موضع جانشین دموکراتیک  و مردمی رأساً  وارد پروسهٌ صلح شود.

19 دی 1361: مسعود رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت، با طارق‌عزیز نایب‌ نخست‌وزیر عراق در محل اقامت خود در اورسوراوآز فرانسه ملاقات کرد.‌ درخاتمهٌ این دیدار بیانیهٌ‌ مشترک مسئول شورای ملی مقاومت و نایب نخست وزیر عراق مبنی بر خواست دوطرف بر استقرار صلح عادلانه و حل و فصل مسالمت‌آمیز اختلافات دو کشور صادر شد. نایب نخست‌وزیر عراق هم‌چنین از سوی رهبری عراق از رهبر مقاومت ایران  جهت دیدار از عراق دعوت به‌عمل آورد.

22 اسفند1361: شورای ملی مقاومت طرح صلح خود را تصویب کرد.این طرح جهت اطلاع دولت عراق و دبیرکل ملل متحد ارسال شد.‌متعاقباً  دولت عراق، این طرح را به‌عنوان مبنای قابل قبولی برای شروع مذاکرات صلح مورد پذیرش قرار داد.

با انتشار طرح صلح شورای ملی مقاومت، افکار عمومی بین‌المللی هرچه بیشتر علیه جنگ‌طلبی خمینی و به‌سود سیاست صلح مقاومت برانگیخته شد. طرح صلح شورا حمایتهای بسیاری را به خود جلب کرد.

25 بهمن 1362:  به درخواست مسئول شورای ملی مقاومت، دولت عراق به مدت یک هفته بمباران شهرهای ایران را قطع کرد. رژیم خمینی پس از 4روز مخالفت، سرانجام قطع متقابل بمباران را پذیرفت.

مهر1363  :  هفتهٌ‌ مبارزه با جنگ ضدمیهنی

واحدهای مقاومت و رزمندگان آزادی در بیش از 40شهر و 35پادگان و مرکز نظامی کشور،‌ علیه جنگ ضدمیهنی دست به فعالیت تبلیغی و نظامی زدند. در این هفته، دشمن160نفر تلفات داشت.

فروردین ‌1364 :  مرگ بر خمینی‌‌ ــ صلح صلح آزادی

این شعار تظاهرات و اعتراضاتی است که در دهها شهر ایران علیه جنگ و به‌نفع صلح انجام شد. این تظاهرات از سوی ناظران مسایل ایران با اهمیت بسیارتلقی شد.

اردیبهشت 1364 :‌ یک ماه فعالیت علیه جنگ و اختناق‌‌ـــ برای صلح و آزادی

به دنبال فراخوان مسئول شورای ملی مقاومت مبنی بر گسترش تظاهرات علیه جنگ،‌پراتیکهای بسیاری به‌طور سراسری برگـزار شد.این فعالیتها از جمله 95پادگان و مرکز نظامی رژیم را زیر پوشش گرفت. دهها هواپیمای نظامی از کار انداخته شد.

17 اردیبهشت 1364: به دعوت شورای ملی مقاومت، تظاهرات علیه جنگ و برای صلح و آزادی در 13کشور اروپا،‌ هند و آمریکا برگزار شد. در پراتیکهایی که از سال62 تا 64 علیه جنگ‌طلبی ضدمیهنی خمینی و به نفع شعار مردمی صلح انجام شد، ‌بسیاری از پرسنل میهن‌پرست ارتش فعالانه شرکت داشتند. این فعالیتها هرچه بیشتر فضای اجتماعی را علیه جنگ برمی‌انگیخت و مردم زیر اختناق جرأت می‌کردند صدای اعتراض خود را بلند کنند. فرار سربازان از جبهه‌های جنگ افزایش یافت و ریزش نیروهای رژیم سیر تصاعدی پیمود. رژیم خمینی که دائماً در تدارک حمله‌ها و تهاجمهای جدید جنگی بود، به مرور توان بسیج خود را از دست داد. به‌علاوه حمله‌های بی‌فرجام با دههاهزار کشته و تلفات،‌انزجار اجتماعی را نسبت به جنگ نامشروع خمینی گسترش داد.

25 خرداد 1364: به درخواست مسئول شورای ملی مقاومت، دولت عراق به مدت دو هفته بمباران شهرهای ایران را قطع کرد.

23 اردیبهشت 1365: شورای ملی مقاومت با صدور بیانیه‌یی اعلام کرد که بنا به تصمیم شورا محل اقامت مسئول شورا از اروپا به خاک کشور عراق منتقل می‌شود. «شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیک امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاک میهن می‌داند».

17 خرداد 1365: مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت، کشور فرانسه را  به مقصد عراق ترک گفت. در فرودگاه بغداد ، رهبر مقاومت مورد استقبال رسمی قرار گرفت.  متعاقباً  دیدار وی با رئیس‌جمهوری عراق  سیاست صلح مقاومت ایران  را  در بالاترین سطح تثبیت کرد.

30  خرداد 1366:  مسعود رجوی طی  فراخوانی  برای مردم ایران تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران را   اعلام کرد.