برگزیده و خلاصه شده ازکتاب:
« مبانی مشروعیت
آموزشهای ایدئولوژیک مجاهدین
تیرماه ۱۳۹۲ »
حالا اجازه بدهيد مرزبندي هاي مجاهدين و جنبش مقاومت در برابر رژيم ولايت فقيه را مرور كنيم:
-برسميت شناختن چيزي به نام «انقلاب اسلامي» از روز اول براي مجاهدين مرز سرخ بود . بنابراين بايد به هر قيمت از مرز بين انقلاب و اسلام با ارتجاع و ضد اسلام نگهباني ميكرديم. از روز اول هم صريح گفتيم كه صحبت از انقلاب و بخصوص انقلاب اسلامي نكنيد....
رأي دادن به ولايت فقيه و قانون اساسي آن براي ما مرز سرخ عبورناپذير بود. به خاطر تحريم آن، بايد تهديدها و فشارها و خط و نشان كشيدن خميني و حملات روزانه چماقداران او را به ستادها و مراكز و دفاترمان تحمل مي كرديم. خميني در آن ايام هنوز در « ماه» بود و هنوز با ضربات و قيمت سنگين و خونيني كه داديم به « چاه» سقوط نكرده بود . شعار « انقلابي ترين مرد جهان است آيت الله خميني» را به ياد داريد. بنابراين تحريم رفراندوم قانون اساسي او آن هم از جانب مجاهدين مسلمان، كاري شگفت بود.
در بعضي شهرستانها هم مجاهدين را به بهانه هاي مختلف كه اصل آن ضديت با ولايت فقيه بود، روز روشن در ملاٴ عام در نماز جمعه به شلاق مي بستند. در برخي شهرستانها دفاترمان را به آتش مي كشيدند. قبل از 30 خرداد، دهها كشته، صدها مجروح و نقص عضو جدي و هزاران زنداني داشتيم. برچسب ها و لجن پراكني ها هم حد و مرز نمي شناخت....اما بايد از مرز بين آزادي و دمكراسي و حاكميت مردم با استبداد ديني و ولايت فقيه به هر قيمت نگهباني مي كرديم.
يك مرز بسيار پر خطر ديگر در جنگ ضدميهني بود وقتي كه عراق از خرمشهر عقب نشيني كرد. اينجا هم شعار صلح ، مرز بين جنبش مقاومت با ارتجاع جنگ طلب و شعار آن « قدس از طريق كربلا» بود. در اين مورد هم قيمت بسيار سنگين بود....اما بايد از مرز بين صلح و آزادي با جنگ ضد ميهني و اختناق در پوشش « دفاع مقدس» يا « جنگ ملي» با هر برچسبي حراست و نگهباني مي كرديم.
بعد از مرگ خميني، رفسنجاني برياست رسيد. با شكلك اميركبير و دود و دم «ميانه روي» آنهم در سطح جهاني. ما ميگفتيم كه رژيم همان رژيم است « با همان هويت و با همان ماهيت». در اينجا هم بايد بهاي نگهباني از اصل حاكميت مردم و بهاي ايستادگي بر روي استحاله ناپذيري رژيم ولايت فقيه را ميپرداختيم.
در سال 1376، آخوند خاتمي با دود و دم اصلاحات سر رسيد و بسياري را با خود برد. در اينجا هم بايد قيمت نگهباني از شعار سرنگوني و تغيير بنيادين رژيم آخوندي را مي داديم و از مرز عبور ناپذير بين اصلاحات واقعي و دمكراتيك با شيادي اصلاح طلبانه نگهباني مي كرديم.
نتيجه اينكه: نگهباني از مرزهاي جنبش و ضد جنبش در برابر ارتجاع و اپورتونيسم، مرزهايي كه با بهاي سنگين و فدا و قرباني بسيار استوار شده است، يك ضرورت حياتي و اجتناب ناپذير است.
درغير اينصورت به بقاي استبداد ديني و به فناي مقاومت ميهني و انقلابي تن داده ايم. آنوقت به پرِ كاهي تبديل مي شويم كه با هر بادي به اينسو و آنسو رانده مي شود. به اين ميگويند نان را به نرخ روز خوردن!
گمان نكنيد كه اين حرفها و اين مرزها چيزي من درآوردي و خاص مقاومت يا سازمان ماست. در همه جنبش ها و انقلابها چنين بوده و مجاهدين تاريخچه آنها را از 48 سال پيش خوانده اند .
در فصل اول كتاب « چه بايد كرد» لنين که در 1902 سه سال قبل از قيام مسكو در زمان تزار نوشته بود؛ مرزبندي ها و اصول اساسي و تجارب ساير انقلابها، آمده بود که از کتابهای مطالعاتی اولیه سازمان بود.
که تحت عنوان « دگماتيسم و آزادي انتقاد» ابتدا به تشريح اصطلاح « آزادي انتقاد»، پرداخته بود كه براي زدن زيرآب اصول و مرز بندي هاي اساسي، ورد زبان و مُد روز اپورتونيست ها بود. سپس توضيح ميدهد كه هدف از اين اصطلاح در آن شرايط، اينست كه ميخواهد اصول اساسي را «كهنه ودگماتيك» جلوه دهد. ميخواهد در جنبش سوسيال دمكراسي را از يك « حزب انقلاب » خارج و به يك حزب « اصلاحات » بدل كند. از اين روست كه مبارزه طبقاتي را گام به گام انكار ميكند. بعد در دولت طبقه حاكم مشاركت ميكند. بعد بر روي «كشتار كارگران به دست ژاندارمها» چشم مي بندد. بعد در مراسم تهنيت گفتن به تزار حاضر میشود و « آنوقت به پاداش اين تحقير بي پايان» و به پاداش آشفته كردن و آلوده كردن ذهن توده هاي كارگر( يگانه پايهاي كه پيروزي ما را تضمين میكند)؛ یک مشت اصلاحات ناچيز بما ميدهند... .
او سپس توضيح ميدهد كه براي كسي كه نخواهد عمدا چشم هايش را ببندد، قايم شدن و سنگر گرفتن پشت انتقاد و آزادي انتقاد « شكل جديدي از اپورتونيسم است» ومي نويسد: « هر گاه از روي رفتارشان و اينكه در عمل چه چيزي را ترويج ميكنند، قضاوت نماييم، آنوقت معلوم خواهد شد كه ”آزادي انتقاد“، عبارت است از آزادي جريان اپورتونيستي...».
در تاريخ اسلام هم نمونه هاي نعل وارونه زدن و سوءاستفاده از ارزشها؛ برخلاف محتوای آنها فراوان است:
وقتي حضرت علي در جبهه جنگ فرمان مي داد كه قرآن هايي را كه معاويه دجالانه بر سر نيزه كرده بود ، فرو بكشند و فرو بريزند، برخلاف درك حقير خوارج ، نه كاري بر خلاف قرآن بلكه عين قرآن و در دفاع از آن و مخالفت با سوءاستفاده از آن بود. او خود قرآن ناطق بود.
قبل از آن هم وقتي كه پيامبر فرمان داد فريبكدة مسجد ضرار را در هم بكوبند، نه از سر مخالفت با سجده گاهها و مساجدي بود كه خود آن را بنيان گذاشته بود بلكه خشم و مخالفت عميق خود را با سوء استفاده آخوندي و دجالانه از مسجد ابراز مي كرد. آنچه را كه او فرمان به خراب كردنش داد ، نه يك سجده گاه بلكه يك كانون فريب و ريا بود.
در بيانيه ملي ايرانيان آمده بود: « هركس حق دارد مخالف شوراي ملي مقاومت ايران يا سازمان مجاهدين خلق باشد و انتقاداتش را آزادانه ابراز كند.اما بهانه كردن اين مخالفت براي مخدوش كردن مرز بندي با رژيم يا مشروعيت بخشيدن به يكي از جناحهاي دروني آن را خيانت به مصالح ملت مي دانيم».
بيانيه ملي در سال 77 خاطر نشان كرد كه رژيم و ارگانهاي سركوبگر وجاسوسي آن« در درجة اول بي اعتبار كردن جنبش مقاومت را از طريق لجن پراكني و جنجال آفريني مد نظر دارند... اما از آن جا كه بلندگوهاي شناخته شدة دستگاه تبليغات آخوندي در خارج كشور ديگر ذره يي اعتبار در ميان ايرانيان ندارند, ايجاد جبهه هاي فرعي مقابله با جنبش مقاومت, از جمله از طريق نفوذ در محافل رنگارنگ موسوم به ”اپوزيسيون“ و برانگيختن آنها به لجن پراكني عليه مقاومت را وجهة همت خود قرار داده اند.اين حملات رذيلانه به جنبش مقاومت، آشكارا از سوي رژيم و رسانههايش مورد استناد و استقبال قرار ميگيرند».
« راستي كه روانشناسي ذلت، يا بهقول بازرگان حيات خفيف و خائنانه، فصلي بهياد ماندني در تاريخ اين روزگار خواهد بود. در تاريخ معاصر ايران همه چيز در منتهاست. منتهاي جهل و جنون و جنايت و كشتار و قتلعام و خيانت. منتهاي جُبن و ضعف و ذلت و رذيلت. سركوب همهجانبه و خونين و فراگير بهتوليد انگلهاي اپوزيسيوننماي چسبيده بهرژيم راه ميبرد كه در آن واحد هم نان اپوزيسيون و پناهندگي سياسي ميخورند و هم رزق و روزي خود را در لاي شكافهاي همين رژيم و امعا و احشاي وزارت جاسوسي و آدمكشي آن، جستجو ميكنند.... راستي كه اين طبقهٌ جديد لومپن-سياسيكار ساحلنشين، تا كجا مرعوب و مسحور همين رژيم و دستافزار «وزارت» مربوطه است. در برابر تروريسم افسارگسيختهٌ اين رژيم و در برابر دست وپابريدن و چشم از حدقهدرآوردن و قتلوغارت و چپاول، ككش نميگزد....
راستي كه از اين بهتر نميتوان قبح هم جبههگي با دشمن را ريخت و در تضعيف جنبش مقاومت سازمانيافته و تنها جايگزين ممكن و موجود، كوشيد....
سركوب فراگير در زمان خميني و رژيم آخوندي و ذبح ارزشها و كلمات در اين روزگار، قبح روانشناسي و فرهنگ ذلت و زبوني راريخته و بايد مرزبنديها و خطوط قرمز ملي و ميهني در برابر شيخ را تنها با درياي رنج و خون، باز ترسيم و استوار نمود. در غير اينصورت آثار مخرب ايلغار خميني همچون حملهٌ مغول تا سدهها در ذهن و ضمير تاريخي و اجتماعي ملت ما باقي ميماند.
روح شيطان، خميني، و رژيم پليد آخوندي، ميخواهند ملت ما را بهاين نقطه بكشانند كه بگوييم: از هرچه حركت و جنبش و مقاومت و انقلاب و از هر چيز كه نظم موجود را برهم ميزند، وازده و پشيمان هستيم. اصلاً بهما چه! هرچه بادا باد! دم غنيمت است! زنده باد اعتياد! اين دنيا هيچ و پوچ است! بههيچكس اعتماد نشايد! آنكه خميني بود چه كرد كه ديگران بكنند. از كجا كه اگر برخيزيم و از اينها كه در صحنه با رژيم آخوندي در جنگ هستند پشتيباني كنيم، فردا وضع بدتر نشود؟ پس برويم دنبال كار و زندگي خودمان. پس خوشا ساحل عافيت و تسليم بهوضع موجود و رژيم موجود…
به اين ميگويند پيروزي خميني و نيروهاي اهريمني. مغلوبشدن فرزند انسان در چنگال ديو سرنوشت و تقدير كور. بهاين ميگويند انفعال و تسليم و مرگ يك ملت…»
در تيرماه 86 نيز در پيام تهنيت و تقدير به هموطنان خارج كشور پس از گردهمايي بزرگ ايرانيان درهمان سال، نوشتم:
«ميخواهم به همه شما در هر كجا و در هر شرايطي كه هستيد,اين ملاك ومعيار و اين خط قرمز واين حصار حياتي و مرزبندي مقدس ملي وميهني و ضرورت نگاهباني از آن را يادآوري كنم.
در برخورد و تنظيم رابطه با همه افراد, اگربا دشمن مردم ايران و هلاك كننده حرث ونسل اين ميهن خط قرمزو مرز سرخ دارد, قدمش به روي چشم. از دادن جان هم براي او دريغ نكنيد.
اما اگر با اين رژيم كه پليدي و نحوست اول و آخراست, مرز سرخ ندارد, اگربااين رژيم, بنحوي درهم وهم جبهه وهم خط وهم موضع شده و مرز بندي و روزه ملي و ميهني دربرابر اين رژيم را ولو باندازه يك قطره يا يك گرم و به اندازه يك قدم يا يك قلم شكسته باشد,
هركس كه ميخواهد باشد, در هر رده ومقام و مرتبت و مسئوليتي هم كه بوده, خائن و خيانت پيشه حقيري بيش نيست.
نبايد به او نزديك شد . نبايد به او ميدان داد. بايد او را افشا و طرد و تحريم كرد. ديگر شايسته هيچ اعتماد و احترامي كه از خون شهيدان سرچشمه گرفته نيست .
اينجا , يعني برسر سرخرگ وشريان حياتي مقاومت دربرابرخميني و فاشيسم مذهبي, جايي نيست كه بين يك هموطن يا يك هوادار يا عضو يا مسئول اول مجاهدين و مسئول شورا كمترين تفاوتي باشد.
هر هموطن, هر هوادار وهر نفرجديد حق دارد و ميتواند و بايد هر روز و هر ماه و هر سال, در مورد اين خط قرمز عبور ناپذير بين مقاومت و خيانت,همه مسئولان اين مقاومت و اين مجاهدين رابه محاسبه بكشد.
نميشود به هموطنان و هواداران گفت كمك كنند, تظاهرات كنند, كتك بخورند, ناسزا ودشنام بشنوند, انواع و اقسام سختي ها فشارها وناملايمات و محدوديتها را تحمل كنند, اما در مورد اين سرخرگ حياتي بي تفاوت باشند و كاري به آن نداشته باشند.
آخر اگر اين رژيم را هفت سال هم در نمكزار بخوابانيد, پاك شدني نيست . دست بزنيد نجس ميشويد. اگر هم ديديد كه كسي از سر جهل و ناداني كاري كرده است, بلادرنگ بگوييد دستش را و خودش را آب بكشد و قلب و روحش را از آلودگي پاكيزه و تطهير كند.
نگذاريد كسي با ادا و اطوار و ژست هاي ميان تهي, صورت مسئله مردم ايران را كه همانا استبداد در پرده دين است , ناديده بگيرد يا دور بزند يا تحت الشعاع قرار بدهد ويا بجانب ديگري منحرف كند .
تا اين حاكميت فاسد و نامشروع و ضدمردمي سرنگون نشده, سوال اصلي و سوال اول اينست كه دشمن مردم ايران كيست و چه چيزي بايد برانداخته شود ؟ دقيقا بر سر همين بزنگاه است كه مشت همه باز ميشود و جايي براي فريبكاري و طرفداري و تبليغ مستقيم يا غيرمستقيم براي رژيم آخوندها باقي نميماند. جايي براي مخدوش كردن مرز بين جلاد و قرباني, بين حاكم و محكوم و بين ظالم و مظلوم و چنگ انداختن بر گلوي قرباني بجاي دژخيم باقي نميماند.
راه پيروزي اين چنين هموار و آب بندي و نگاهباني وتضمين ميشود و از دستبرد ددان و دزدان ولايت مصون ميماند».