برگزیده و خلاصه شده ازکتاب:

 « ارتش آزادیبخش ملی ایران خرداد 13۷۴»

ارتش آزادیبخش یک محصول خلق‌الساعه نیست. ثمرهٌ اشتیاق سوزان یک خلق برای «آزادی» است.‌ در ژرفای چهره‌اش میشود رنجها و ‌اشکهای یک  ملت رشید را مشاهده  کرد که چگونه در امید و لبخند، شکفته می شود. ارتش آزادیبخش آسان به‌دست نیامد.‌ در شجره‌نامه‌اش مبارزات عادلانهٌ مردمی به ثبت رسیده است، که برای «آزادی»‌ تمامی راههای ممکن را پیمودند و  هرگونه شیوهٌ‌ مسالـمت‌آمیزی را با بردباری مطلق و پرداخت قیمت گزاف آزمودند. 

این ارتش یک وسوسهٌ نظامی نبود، بلکه از دل یک مبارزهٌ  درخشان سیاسی بیرون آمد. وقتی خمینی تمامی راههای مسالـمت را به رویش بست، در تظاهرات 30خرداد۱۳۶۰، دست به یک اتمام حجت تاریخی زد و شرف مقاومت و حقانیت  مبارزه ٌ  انقلابی مسلحانه  را به تائید خلق قهرمان ایران رساند. سپس از پیچ و خم مبارزات چریکی عبور کرد و آن‌گاه در امتداد سیاست انقلابی صلح، با شرف حضور خود چشم‌انداز متقن آزادی را در جنگ آزادیبخش نوین ترسیم نـمود.

این ارتش مشروعیت خود را از خونبهای یکصدهزار شهید قهرمان مقاومت ایران کسب کرد. و سند حقانیتش پیشینه‌یی است درخشان از مبارزهٌ سیاسی تا 30خرداد و از۳۰ خرداد تا امروز.

رایت شرف

ای دشمن ار تو سنگ خاره‌یی من آهنم 

یک سال پس از عزیمت رهبر مقاومت از فرانسه به خاک عراق، ارتش آزادیبخش ملی ایران  بنیانگذاری شد. این درحقیقت عالیترین محصول استراتژیکی سیاست  و نقطه عطف تحولاتی بود که بعد از عزیمت مسئول شورای ملی مقاومت در تعادل قوای  بین مقاومت ایران و رژیم خمینی رخ داده بود.به همین جهت تأسیس ارتش آزادیبخش قبل از هر کس برای خمینی پیام  واضحی داشت. پیام این بود:

مقاومت مسلحانه از قالب محدود  و پارتیزانی خارج شده و در چارچوب کلان همراه با تمرکز نیرو در جبههٌ   گسترده، با انتخاب تاکتیکها و هدفهای بزرگ نظامی جریان پیدا خواهد کرد و دمار از روزگار رژیم جنگ‌افروز و سرکوبگر درخواهد آورد.

این پیام به همان اندازه که دشمن را سراسیمه کرد برای رزمندگان آزادی و مردم ایران خوشحال‌ کننده بود و چشم‌اندازهای تازه‌یی را  به‌سوی سرنگونی نشان می‌داد. به‌خصوص که اینک نه‌تنها رزمندگان مجاهد بلکه  هر نیروی آزادیخواه و میهن‌پرستی که قصد داشت در عادلانه‌ترین نبرد با  دشمن‌ترین دشمنان ایران شرکت کند شرایط از هر نظر برای او فراهم شده بود. این ارتش یک  امتیاز برجستهٌ ‌دیگر هم نسبت به هر  ارتش دیگری داشت و  آن برخورداری از خصلت حداکثر تهاجم بود.‌ارتشی که از آغاز، افتخار سرنگونی پلیدترین دیکتاتوری معاصر دنیا را در تقدیر داشت، به‌راستی د‌ر پوست خود نمی‌گنجید. ارتش آزادیبخش در تمامی عملیات خود نسبت به دشمن دست‌بالا را داشت‌ و عنصر تعیین‌کنندهٌ‌ صحنهٌ  نبرد بود.‌ در سرفصل ورود  ارتش آزادیبخش به «فروغ جاویدان»، این ارتش یک بیلان درخشان عملیاتی که در تاریخ ارتشها بی‌نظیر است در پشت سر داشت. نزدیک به 100رشته عملیات در سراسر  نوار مرزی که در تمامی آنها توانسته بود به  اهداف از پیش تعیین‌شده ٌ خود دست یابد و دشمن را تارومار کند.

مجموعه خسارتهای مادی وارده بر دشمن تا همین سرفصل، حدود 100میلیون دلار در عملیات  آفتاب و بیش از 2میلیارد دلار در عملیات  بزرگ چلچراغ ارزیابی شده بود. در این عملیات  علاوه بر تصرف شهر استراتژیکی مهران، اهداف پراهمیت نظامی و نقاط استراتژیکی بسیاری به تصرف ارتش آزادیبخش درآمد. قریب 20هزار تن از قوای دشمن کشته و مجروح شدند. هم‌چنین گنجینه‌یی خیره‌کننده  از غنایم نظامی شامل انواع توپ، تانک، نفربر زرهی، کاتیوشا و مینی‌کاتیوشا، انواع خمپاره‌انداز، مسلسلهای سنگین و سبک و انواع جنگ‌افزار،  پدافند هوایی، تجهیزات مهندسی و مخابرات و صدها خودروی نظامی و پشتیبانی به دست ارتش آزادیبخش افتاد.

اما همین غنیمتهای چشمگیر در برابر ضربه‌های هولناکی که ارتش آزادیبخش به ماشین جنگ و سرکوب رژیم وارد کرده بود چیزی به حساب نمی‌آمد. ‌چرا که ضربه ها موجودیت کل رژیم را به خطر انداخته بود. تا   آن‌جا  که پس از آخرین نبرد این دوره یعنی عملیات  چلچراغ  و فتح شهر مهران، خمینی دستهایش را به  نشانهٌ تسلیم بالا کرد و جام زهر آتش‌بس را سر کشید.‌‌اما در عملیات بزرگ فروغ جاویدان که بلافاصله پس از آتش‌بس انجام گرفت، به‌راستی که ارتش آزادیبخش می‌رفت تا کار را یکسره کند.در این عملیات کبیر که  خمینی تهدید سرنگونی را از هر نظر جدی می‌دید، تمامی دار وندارش را به میدان آورد.‌55 هزار تلفات از  زبده‌ترین نیروهای خمینی، که در میانشان صدها فرمانده بی‌جانشین پاسدار وجود داشت، تنها بخشی از خسارتهای دشمن بود.«فروغ جاویدان»  تصویر سرنگونی خمینی را  در دسترس توده‌های مردم  قرار داد و جادوی دیو ارتجاع را در افکار عمومی دنیا باطل کرد. پیامدهای «فروغ جاویدان» به‌زودی در تعادل قوای جدید منعکس شد و میز توطئهٌ ارتجاعی ـ استعماری برای سوزاندن تنها آلترناتیو دموکراتیک را واژگونه  کرد. رهگشاییهای آن قطعاً در نبرد نهایی نیز بسا بیشتر و بیشتر بارز و بارور خواهد شد. رژیم خمینی همه‌ساله با برگزاری «مراسم مرصاد» ‌برای سرنگون‌نشدن خودش در عملیات فروغ جاویدان جشن می‌گیرد  و دعا و شکرگزاری می‌کند.

آرزوی دیرینهٌ  سرداران

تک‌تک تجربیات نشان داد که ارتش آزادیبخش تنها پاسخ ممکن به فتنهٌ خمینی و گواه حقانیت استراتژی جنگ آزادیبخش نوین است. این عالیترین محصول سیاسی‌ــ نظامی مقاومت که تا هنگام تأسیس، 70‌هزار خون در مقدم آن نثار شده بود، رایت شرف و گنجینهٌ عظیم ملی و میهنی است که «همه‌چیز به‌صورت فشرده  و متکاثف در آن  ذخیره شده و در زمان خودش با کیفیت خیره‌کننده به‌بار می‌نشیند». با توجه به همهٌ ‌این واقعیتها بود که برادر مجاهد مسعود رجوی در پیامی که به هنگام تأسیس ارتش آزادیبخش برای مردم ایران فرستاد، آن را بازوی استوار و پراقتداری خواند که:

 «از دیرباز در صدر آرزوهای عموم وطن‌دوستان و آزادیخواهان این مرز و بوم و همهٌ‌ مشتاقان استقلال بوده   و کمبود آن یکی از مهمترین حلقه‌های مفقود در تاریخ جنبشهای رهائیبخش مردم ایران در دوران معاصر است. از مجاهدان آزادی‌ستان صدر مشروطه تا مصدق فقید پیشوای نهضت ضداستعماری مردم ایران تنها بدین‌وسیله می‌توانستند از سلطهٌ  مجدد  دشمنان آزادی و استقلال میهن ممانعت نموده و پیروزی پایدار  ملت را تضمین کنند.‌اگر مبارزات مسلحانهٌ‌ انقلابی بر ضد دیکتاتوری دست‌نشاندهٌ شاه نیز فرصت می‌یافت به  بلوغی در حد یک ارتش رهائیبخش ملی و مردمی نایل شود، خمینی دجال و ضدبشر هرگز نمی‌توانست بر   امواج انقلاب ضدسلطنتی سوار شده و رهبری آن را به سرقت ببرد…».

رهبر مقاومت  هشدار داد که:

 «زمان اتمام‌حجت نهایی با هر  آن کس که در هر لباسی بر ضد مردم  ایران برای خمینی و رژیم ضدمردمی او اسلحه برداشته  و به پاسداری از جنگ و شکنجه و سرکوب برخاسته فرارسیده است…».

 وی در فراخوان خود به هموطنان  گفت:

«…از همهٌ‌ دلیرمردان و شیرزنانی که نبرد با ستمگر دوران را اراده کرده و آمادگی حمل سلاح دارند و هم‌چنین از نظامیان میهن‌پرست که نمی‌خواهند رودرروی خلق به رژیم خمینی خدمت کنند دعوت می‌کنم  به ارتش آزادیبخش ملی بپیوندند…».

جسارت ربودن لـحظه‌ها

می‌گویند «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». در 16سال گذشته بارها واقعی بودن این ضرب‌المثل برای مقاومت ایران به اثبات رسیده است. اما تحقق آن همیشه  یک شرط جدی داشته است: « حضور کسی که شهامت ریسک‌کردن داشته باشد».‌ «کسی که جسارت ربودن لحظه‌ها را داشته باشد».

ارتش آزادیبخش در شرایطی به‌وجود آمد که تمامی زمینه‌های عینی و ذهنی برای آن فراهم شده بود و این درست در یک موقعیت تاریخی ممتاز و بی‌بدیل بود و خوشبختانه کسی وجود داشت که لحظه‌ها را دریابد و ارتش آزادی را برپا کند.

در حقیقت پس از ورود مقاومت مسلحانه به مرحلهٌ  تدارک سرنگونی، می‌باید نیروهای رزمنده روی سکوی پرش برای ورود به خاک میهن قرار می‌گرفتند. ضرورتهای این مرحله ایجاب می‌کرد که فرماندهی عالی نیروهای آزادیبخش از نزدیک وارد عمل شود. هم‌زمان دشمن نیز دست ‌‌به‌‌کار توطئه برای ترور یا استرداد   رهبر مقاومت و یا حداقل محدود کردن فعالیت وی در خاک فرانسه بود.

در 31 اردیبهشت سال64 کاردار رژیم در فرانسه با رولان دوما وزیر خارجهٌ فرانسه دربارهٌ «اختلافات موجود» و «حضور ضدانقلابیون در فرانسه» گفتگو کرد. دولت بعدی فرانسه که در فروردین65 روی کار آمد برای آزادی گروگانهای فرانسوی با آخوندها وارد معامله شد.

در 25بهمن64 کاردار رژیم خمینی در پاریس به دنبال سوءقصدهایی که در آن شهر صورت گرفته بود  اعلام کرد: «ما همواره مقامهای فرانسوی را  از حضور عده‌یی تروریست در خاک فرانسه… مطلع نموده‌ایم…»  و «لازم است مقامهای فرانسوی به این امر توجه داشته و  برای تأمین داخلی، لانهٌ فساد را از بین ببرند».

در 26فروردین65، رژیم خمینی از طریق ارگان رسمی خود، روزنامهٌ‌اطلاعات، خطاب به دولت فرانسه تصریح نمود:«اگر فرانسویها می‌خواهند در رابطه با ایران تجدیدنظر کنند، پایگاههای منافقین (مجاهدین) را   برچینند…»

در آن زمان سایر کشورهای اروپایی نیز به‌خاطر ترس از گروگانگیری اتباعشان توسط رژیم خمینی، نمی‌خواستند خود را با پذیرش انتقال مقر کار و اقامت رهبر مقاومت ایران به کشورشان به دردسر بیندازند.

در چنین شرایطی بود که شورای ملی مقاومت در اجلاس 23اردیبهشت65  به اتفاق آرا تصمیم گرفت که مسئول شورای ملی مقاومت به‌منظور خنثی‌کردن فشارها و توطئه‌های رژیم خمینی و سازمان‌دادن نیروهای نظامی مقاومت، به جوار خاک میهن عزیمت نماید.

بدین‌ترتیب یکبار دیگر، برای مقاومت عادلانهٌ‌ مردم ایران، یکی از همان  لحظه‌های سرنوشت‌ساز اما بسیار پرمخاطره فرا رسیده بود؛ پرواز به‌سوی عراق؟!

سفری از هر نظر پر از ریسک، پر از خطر. بی‌تردید حضور رهبر مقاومت در کنار رزمندگان آزادی در نوار  مرزی موقعیت ممتازی را برای هدایت مستقیم و گسترش آتش نبرد فراهم می‌کرد. اما این فقط یک روی سکهٌ واقعیت بود.‌از دیگر جهات اما این پرواز یک ریسک بزرگ به‌حساب می‌آمد و تصمیم‌گیری در مورد آن بسیار دشوار بود. حتی در دنیای سیاست صرف کاملاً  بدون جواب بود. اما  مجاهدین طبق  سنت خود در  این‌گونه موارد هیچ وقت از منافع و ملاحظات سیاسی و گروهی شروع نمی‌کنند. تصمیم‌گیریشان از اساس مبتنی بر منافع و مصالح عالیهٌ مردم در راستای سرنگونی رژیم خمینی و در تحلیل نهایی منطبق با پرنسیپهای ایدئولوژیک آنهاست و در قدم بعدی است که به جنبه‌های سیاسی آن می‌پردازند. درست مثل دیگر لحظه‌های تعیین‌کننده‌یی چون«30خرداد»، «شروع مبارزه ٌ مسلحانه»، «پرواز از تهران به پاریس»   و… پاسخ  مجاهدین همواره این بوده که: اگر پای عالیترین مصالح مردم ایران در میان است، آری ما  مرد   میدان هستیم و حاضریم تمامی بهای آن را بپردازیم. یعنی در این‌گونه موارد آنها تمامی هست و نیستشان  را سرمایه‌گذاری می‌کنند و پیشاپیش هرگونه حمله و هجومی را که علیه‌شان خواهد شد به جان می‌خرند.

مسعود رجوی در پیام تودیع خود به هنگام عزیمت به خاک عراق گفت: 

«اگر بپرسید برای چه می‌روی؟ در یک کلام میگویم،"که برفروزم آتشها در کوهستانها"… به‌ عنوان نخستین مسئول مقاومت پر خون یک خلق در زنجیر نمی توانم و نباید چنان‌که مطلوب دشمن است و برایش اعمال فشار میکند، در این‌جا سکوت یا بیطرفی پیشه کنم، اعلان جنگ به دشمن ندهم، فرمان تسلیح ندهم و چنان‌که می گویند و می‌خواهند بیطرفی اتخاذ کنم. نه، این شایستهٌ ما نیست…»

سرانجام  مسعود رجوی، در روز  17خرداد1365 به  همراه هزار تن از مجاهدین  از فرانسه  وارد خاک عراق شد.  در مراسم استقبال رسمی در فرودگاه بغداد، آقای طه یاسین رمضان نایب‌اول نخست‌وزیر به نمایندگی از سوی رئیس‌جمهور این کشور در رأس هیأتی از بلندپایه‌ترین مقامات عراقی از رهبر مقاومت  استقبال کرد. در میان مستقبلین، اعضای شورای رهبری انقلاب این کشور، رئیس مجلس،‌شماری از برجسته‌ترین و بلندپایگان حزبی و وزیران دولت حضور داشتند. به‌زودی انجام دیدار صلح بین مسئول شورای ملی مقاومت  و رئیس‌جمهوری عراق، سیاست ملی و  انقلابی صلح شورای ملی مقاومت را در بالاترین سطح گره زد و آن را  تثبیت نمود.‌ طلسم دجالگری جنگ‌افروزانهٌ‌ خمینی در زیر پای صلح مقاومت درهم ‌شکست. ‌اکنون هم مردم ایران و هم انظار بین‌المللی به‌چشم دیدند که صلح عادلانه کاملاً در دسترس است و این خمینی است که تنها مانع صلح بین دو کشور و مسئول ادامهٌ‌ جنگ ضدمیهنی است. ‌انعکاس این دیدار در داخل ایران و میان  مردم ستم‌کشیده‌یی که خمینی تمامی عزیزان و هست و نیستشان را در تنور جنگ می‌سوزاند، امید صلح و امنیت را شکفته کرد و با استقبال اجتماعی روبه‌رو شد. از سوی دیگر حضور رهبر مقاومت، موجی از شادی و   انگیزش را برای رزمندگان آزادی به ‌ارمغان آورد. آنها اکنون می‌توانستند از رهنمودها و از فرماندهی  مستقیم وی برخوردار شوند. در تابستان سال65، موج ورود داوطلبان جدید به قرارگاههای مجاهدین  بالا گرفت. آنها با عبور از مرزها خود را به این پایگاهها در نوار مرزی ایران و عراق می‌رساندند.‌ریزش نیروهای خمینی شروع شده بود و ‌قفلها در حال بازشدن بود. درهم‌شکستن طلسم جنگ و دجالگری بیش از پیش چهرهٌ‌ خمینی را افشا می‌کرد و نیروهای بیشتری را از زیر بختک ‌ریا و تزویر و سحر و جادوی «امام جماران» بیرون می‌کشید. نتیجتاً  بخشی از این نیروها روانهٌ‌ این سوی مرزها می‌شدند. ‌فرارجوانان، سربازان و کادر  میهن‌پرست ارتش از جبهه‌های جنگ ضدمیهنی و یا پیوستنشان به صفوف رزمندگان مجاهد نیز روز به روز افزایش می‌یافت. هم‌زمان داوطلبان و رزمندگان جدیدی از میان دانشجویان و ایرانیان مقیم کشورهای اروپا و آمریکا روانهٌ پایگاههای مرزی مجاهدین می‌شدند. انتقال مقر فرماندهی مقاومت به منطقهٌ مرزی، به‌درستی تمامی نگاهها را به این سو دوخته بود.برای مقاومت، لحظه‌های خیز برداشتن به قلب پایگاههای دشمن فرا رسیده بود.گامهایی که برای رسیدن به تهران ضروری بود. ولی این هدف بزرگ نیازمند ابزاری درخور بود. نیروهای متمرکز  مجاهدین در مرز، به‌رغم موفقیتهای شایان  در جنگ وگریز با  مزدوران خمینی، اما هنوز بایستی در  شکل و محتوا وارد یک جهش بزرگ می‌شدند تا بتوانند چنین رسالتی را به‌عهده بگیرند.

در چنین شرایطی پاسخ  مسعود رجوی به خمینی یک کلمه بیشتر نبود:

«ارتش آزادیبخش ملی ایران»

این البته راه‌حل غرورانگیزی بود و تحقق همان آرزوی دیرینهٌ ملی به حساب می‌آمد که حالا امکان آن فراهم شده بود.‌اما تأسیس ارتش آزادیبخش نیاز به یک تصمیم‌گیری جدی استراتژیکی داشت و کار آسان و بدون ریسکی نبود.به‌علاوه مقاومت مسلحانه می‌بایستی به یک پوسته‌شکنی عظیم دست می‌زد، قدم به چارچوبهای کلان که فعلاً ناشناخته بود می‌گذاشت و با دنیای عملیات محدود و پارتیزانی خداحافظی می‌کرد.

سرانجام در بهار1366 در پی یک جمعبندی مهم، اساسی‌ترین الزامهای سیاسی ـ نظامی برای تشکیل ارتش آزادیبخش تدارک دیده شد. وقتی در30خرداد‌66، مسعود رجوی تشکیل ارتش آزادیبخش را اعلام کرد، گردانهای رزمنده در قرارگاههای جدید سازمان داده شده بودند. این برای خیلیها یادآور روز دوم آذرماه  سال 58 و سازماندهی میلیشیای مجاهد خلق بود. در حقیقت در همان روز بود که سنگ‌بنای اولیهٌ‌ ارتش آزادیبخش گذاشته  شد. 

مسعود رجوی در سوم خردادماه 65 در بحبوحهٌ توطئه‌های رژیم خمینی و فشارهای دولت فرانسه، طی گفتگویی با صدای مجاهد گفت:

من از ابتدا نیز جز در مسیر سرنگونی خمینی و برای تسریع در سقوط این دژخیم، به فرانسه نیامده بودم. مسئول مقاومت یک خلق درزنجیر، با این‌همه شهید و اسیر، به فرانسه نیامده بود تا مثل بقایای شاه و خمینی و مرتجعین چپ‌نمای گریخته از میدان و باندهای جنایتکار و تبهکار، در خارجه عاطل و باطل باشد و به سر و روی رزمندگان رهایی خلق و میهن چنگ و دندان بکشد. بنابراین در برابر خمینی جلاد وجنایتهای او، بی‌طرفی و سکوت پیشه‌کردن از جانب ما، خودش بزرگترین خیانت است. یعنی تا جان در بدن دارم و تا آخرین نفس، یک لحظه نیز از مجاهدت برای سرنگونی دژخیم وآزادی ایران و هموطنانم فروگذار نخواهم کرد. تجارب 5سال گذشته به روشنی ثابت می‌کند که مجاهد خلق را خمینی اگر بکشد و شکنجه کند و به دار بکشد و بسوزاند و خاکستر کند، باز هم فایده‌یی ندارد و از دست و از سلاح و از زبان مجاهدین، هیچ خلاصی نخواهد داشت.

خون من هم از خون کبوتران خونین‌بال میلیشیا، ازخون خواهران و برادران اسیرمان در زیر شکنجه، و از خون دههاهزار شهید مجاهد خلق و از خون اشرفم و موسایم رنگین‌تر نیست. بنابراین حتی اگر به رژیم خمینی مسترد شوم و تیرباران شوم و مرا بسوزانند و خاکستر کنند، پیرکفتار خائن جماران بداند که از خاکسترم نیز خروش مرگ بر خمینی،‌سلام بر خلق، سلام بر آزادی برخواهد خاست.